محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

محمدحسین؛ داداش محدثه

یازده ماه شادمانی

محمد حسین  جان: از امروز وارد یازدهمین ماه زندگی زیبا و قشنگت شدی و در واقع یک ماه دیگر تا آن روز به یادماندنی، از امروز شمارش معکوس تا روز تولد پسرک خونه ی ما شروع شدپسرک عزیز ما  داری کم کم به اون مرحله ای نزدیک میشی که صدا کنم: محمد حسین جان بشین! پسر گلم نرو! عزیز دلم ندو! محمد حسین  مواظب باش!  اما حقیقت اینه. اینقدر باید بدوی، زمین بخوری و بلند شوی تا برای روزهای سخت زندگی قوی شوی پسرم یازده ماهه شدی  ویکماه دیگه تولدته، دل تو دلم نیست یه عالمه برنامه برای روز تولدت دارم. خیلی بزرگتر شدی مدام در حال تحرکی همه خونه رو میگردی و با چیزهای مختلف بازی میکنی از...
2 آذر 1397

ده ماهگیت مبارک پسرم

پسر عزیزم  هر روز که بزرگتر میشی و شیطون تر و بامزه تر و من و بابایی و آبجی جون بیشتر عاشقت میشیم. عزیز دلم از شیطونیات بگم که عاشق آشپز خونه ای همش در کابینت و کشو و باز میکنی و وسایلشو میرزی بیرون تا میام بگیرمت منو نگاه میکنی و میگی دی ده که منظورت اینه که نگیرمت.تا در یخچال و  که باز میکنیم به سرعت نور خودتو میرسونی و همش میگی به به و نمیزاری در یخچال و ببندیم.عزیز دلم چند وقتیه که بدون کمک وایمیستی من و آبجی جون دستاتو میگیریم با هم تاتی میکنیم که خیلی دوست داری و همش ذوق میکنیکه فکر کنم همینجوری پیش بری تا یک ماهه دیگه کامل راه بیافتی.عاشق عکس هستی تا میبینی مخصوصا عکس خودتو همش میخوایی بوس کنی.آخه بوس کردن هم...
2 آبان 1397

نه ماهگیت مبارک گل من

سلام عزيز دل مامان نه ماهگیت مبارک اول بزار یکم از پیشرفتهات و شیطونیات بگم. دستت رو به ميز tv، تخت، مبل،لباس شويي و هر چي كه فكر كني ميگيري و بلند ميشي، چند وقته ياد گرفتي از ذوق زياد جيغ ميكشي، هر چيزي كه رو زمين باشه اول خوب بهش دقت ميكني و با دستات خوب بررسيش ميكني و بعد ميخورررررريش.هر جا كه ميرم پشت سرم مياي عاشق حمامي و هر کی میخواد براه حمام تا ببینی دنبالش گریه میکنی که باهاش بری. عاشق بازی کردن با آبجی گل و مهربونتی و همش دوست دای باهاش بازی کنی از جمله تاب بازی که خیلی دوست داری یکی دیگه از بازیها کلاغ پره که خیلی دوست داری و خودت همش پر و با مزه مبگی و وقتی به محمد حسین میرسه تند تند دست میزنی و میخن...
2 مهر 1397

جشن دندونی

عزیز دل مامان و بابا پسر گلم به خاطر اینکه ایام محرم نزدیک بود مجبور شدیم سریعتر جشن دندونیت و برگزار کنیم یعنی چهارشنبه که متوجه شدیم یکشنبه جشن گرفتیم چون فرداشبش میشد شب اول محرم.برای جشن هم میخواستیم شام تو رستوران بخوریم و کیک و میوه رو بیایم خونه که مامان مرضی زنگ زد و گفت که باید بیایید خونه ما جشن و بگیرید همه چی با من فقط شما کیک و تزیئنات با شما خلاصه من و بابایی هم قبول کردیم و از شب قبلش رفتیم خونه مامان مرضی و کارارو ردیف کردیم.دست مامان مرضی هم درد نکنه که خیلی زحمت کشیده بود.مهمونهامون هم که باباحاجی و مامانجون دایی مهدی اینا و عموها و عمه جونی و مامان منیژ بودن. اینم از عکسا... عکس شما ...
20 شهريور 1397

رویش اولین مرواریت مبارک عشق مامان

سلام سلام صدتا سلام         من اومدم با دندونام        میخوام نشونتون بدم          صاحب مروارید شدم                  یواش یواش و بیصدا              شدم جزو کباب خورا سلام پسر یکی یه دونه ی خودم بلاخره بعد از کلی عذاب کشیدن و اذیت شدن صاحب مروارید شدی مبارکت باشه عزیزدلم. درست ۸ ماه و ۱۲ روزت بود که داشتم شیر بهت میدادم که متوجه دندون خوشگلت شدم که اتفاقا دایی اینا و مامانجون خونه ما بودن و بعد از این...
15 شهريور 1397

سفرنامه شمال۲

پسر گلم محمد حسین جانم یه شب خونه مامانجون نشسته بودیم که یهو بابا جون و دایی تصمیم گرفتن یه سفر دو روزه بریم شمال که همگی موافق بودیم فرداش  وسیله برداشتیم پنج شنبه ۸ شهریور صبح زود راه افتادیم و تا شنبه صبح برگشتیم خیلی خیلی خوب بود و کلی خوش گذشت.تو این سفر هم مثل سفرهای قبل اصلا اذیت نکردی گل پسرم.اینم چند تا عکساز این سفرمون... اینجا تو راه رفتنه که اصلا ماشین ودوست نداری و اگه خواب نباشی همش بهونه میگیری هی میری جلو و میایی عقب تا برسیم. اینم عکس شما با آجی جون کنار دریا کلب آب بازی کردی اینم چند تا عکس از فضای ویلا اینجا هم لب دریا برات سرلاک درست کردم ...
12 شهريور 1397

ماه هشتم زندگی شما و زیارت امام هشتم؛

پسرک دلبند خانواده ما؛ سلام؛ یا امام هشتم: آوردم کودک هشت ماهه ام را به زیارت و پابوسی شما، آشنایش کردم با محبت شما، آداب زیارت را با ادب جلوی چشمانش انجام دادیم و البته از جانب "محمدحسین" هم نیت کردیم. ما وظیفه خود را انجام دادیم و از شما امام مهربانیها یه درخواست داریم: محمدحسین ما را همیشه کنار سفره خودت نگهدار و همیشه نگهدار او و خواهرش باش...  یک سفر با طعم شیرین زیارت. در هشت ماهگی شما سفری داشتیم به دیار امام هشتم شیعیان، امام رضا (علیه السلام). همراه بابا حاجی و مامانجون روز 97/5/24 ساعت 16:45 با قطار راه افتادیم.و 30 مرداد یرگشتیم.خیلی سفر خوبی بود و شما گل پسر مامان اصلا اذیت نکردی. اینجا تو راه ...
31 مرداد 1397

دشت بهشت

عزیز دل مامان پسرک شیطون و بلای خودم این هفته بابا محمود یه ویلای شیک تو کرج به اسم دشت بهشت رزرو کرد که آخر هفته بریم و خوش بگذرونیم که به اتفاق دایی مهدی اینا و یکی از همکاراش و همکار بابا محمود شدیم چهار تا خانواده رفتیم که خیلی خوب بود و خوش گذشت و شما گل پسر من اولین بارت بود که اینجا میومدی البته پارسال هم رفته بودیم تولد آبجی جون و گرفتیم منتهی اون موقع تو دل مامان بودی.پسرک من عاشقتم مامان اصلا اذیت نکردی. اینم چند تا عکس از دشت بهشت اینم یه عکس دسته جمعی با بچه ها ...
20 مرداد 1397

قم وجمکران

پسر نازنینم محمد حسین جان در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۹۷ من و بابا و آبجی و شما به اتفاق بابا حاجی و مامانجون به شهر قم رفتیم که شما اولین بارت بود.بابا محمود یه جای خوب هم رزرو کرد و یه شب تو قم موندیم همون شب جمکران هم رفتیم زیارت کردیم خیلی خوب بود و خوش گذشت. زیارتت قبول گل پسرم اینجا داخل حرمه حضرت معصومه س  عکس شما با آبجی جون و اما جمکران ...
13 مرداد 1397