محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

محمدحسین؛ داداش محدثه

خاطرات زایمان و عجله کردن پسر مامان

پسر گلم محمد حسین جان دلم نیومد این خاطره رو برات ننویسم .آخرین باری که پیش خانم دکی رفتیم گفت دیگه 2 دی ساعت 7 صبح بیمارستان باشین برای بدنیا اوردن تو پسر خوشگل ما.ماهم همه کارامونو کردیم و همه چیز آماده شب قبلش هم رفتیم خونه ی مامانجون اینا خوابیدیم که صبح از اونجا بریم چون بابا حاجی و مامانجون هم همراه ما میخواستم بیان خلاصه شب خوابیدیم که من از استرس و خوشحالی خوابم نبرد یک دفعه ساعت 4 صبح شروع کردی به ورجه وجه کردن و تکون خوردن شدید یه هو زیر دلم تق صدا داد متوجه شدم که کیسه آبم پاره شده وااای اینقدر ترسیدم که بابا جونو صدا کردم گفتم پاشو مامانجون و صدا کن دارم میمیرم از درد واااای دل درد شدید گرفته بودم دایی اینا ه...
5 دی 1396