یازده ماه شادمانی
محمد حسین جان: از امروز وارد یازدهمین ماه زندگی زیبا و قشنگت شدی و در واقع یک ماه دیگر تا آن روز به یادماندنی،
از امروز شمارش معکوس تا روز تولد پسرک خونه ی ما شروع شدپسرک عزیز ما داری کم کم به اون مرحله ای نزدیک میشی که صدا کنم: محمد حسین جان بشین! پسر گلم نرو! عزیز دلم ندو! محمد حسین مواظب باش! اما حقیقت اینه. اینقدر باید بدوی، زمین بخوری و بلند شوی تا برای روزهای سخت زندگی قوی شوی
پسرم یازده ماهه شدی ویکماه دیگه تولدته، دل تو دلم نیست یه عالمه برنامه برای روز تولدت دارم. خیلی بزرگتر شدی مدام در حال تحرکی همه خونه رو میگردی و با چیزهای مختلف بازی میکنی از پایه مبل گرفته تا قاشق و چنگال و گل و گلدون خلاصه همه چیز. دیگه بدون کمک بلند میشی و راه میری هنوز تعادل کامل نداری ولی دیگه اصلا چهار دست و پا نمیری و خودت راه میری.
بابا جون به مناسبت یازده ماهگیت یک کیک خوشگل گرفت و شام رفتیم خونه دایی جونی و یه جشن کوچولو برات برگزار کردیم دست دایی جونی و خاله فاطمه درد نکنه زحمت کشیدن.
یازده ماهگیت مبارک گل من
تو این عکس قشنگ شرارت از چشمات میباره
اینم عکس شما با آبجی محدثه و نیکا جونی