محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

محمدحسین؛ داداش محدثه

تولدت مبارک گل پسر خونه ما

عزیز دلم محمد حسین جان باورم نمیشه که یک سال گذشت از بدنیا امدنت عزیزم من و بابایی و آبجی جون عاشقتیم و خوشحال از این که یکسال به جمع خانه ما یک پسر عزیز اضافه شده و جمع ما رو گرم و شیرین تر کرده. پسر گلم برات تولد گرفتیم چ تولدی با تم بچه رئیس که خودت بچه رئیس تولد بودی و حسابی خوشتیپ شده بودی.مراسم تولد و کیک و میوه رو تو خونه بودیم و برای شام رفتیم بیرون. تولدت مبارک بچه رئیس جان بیا شمعتو فوت کن اینم عکس شما و آبجی جون اینم شما و بچه ها اینم عکس رستوران و شام عززززیز دلم تولدت مبااااارک تو خود بچه رییسی عشقم. ...
7 دی 1397

شب چله

پسر عزیزم محمد حسینم امسال اولین سالی بود که شب چله همراه ما بودی و و اولین شب یلدات بود.ما امسال دو شب شب یلدا داشتیم چون شب یلدا جمعه شب افتاده بود مامان مرضی یک شب قبلش جشن گرفت و همه رو دعوت کردو رفتیم خونشون.فردا شبش هم خونه مامانجون بودیم که هر دو تا جا خیلی عااالی بود و کلی خوش گذشت. این عکس خونه مامان مرضی و آقو اینم خونه مامان جون و باباحاجی خوشمزس مامانی😂 اینم شما و آبجی جونی ...
1 دی 1397

یازده ماه شادمانی

محمد حسین  جان: از امروز وارد یازدهمین ماه زندگی زیبا و قشنگت شدی و در واقع یک ماه دیگر تا آن روز به یادماندنی، از امروز شمارش معکوس تا روز تولد پسرک خونه ی ما شروع شدپسرک عزیز ما  داری کم کم به اون مرحله ای نزدیک میشی که صدا کنم: محمد حسین جان بشین! پسر گلم نرو! عزیز دلم ندو! محمد حسین  مواظب باش!  اما حقیقت اینه. اینقدر باید بدوی، زمین بخوری و بلند شوی تا برای روزهای سخت زندگی قوی شوی پسرم یازده ماهه شدی  ویکماه دیگه تولدته، دل تو دلم نیست یه عالمه برنامه برای روز تولدت دارم. خیلی بزرگتر شدی مدام در حال تحرکی همه خونه رو میگردی و با چیزهای مختلف بازی میکنی از...
2 آذر 1397

ده ماهگیت مبارک پسرم

پسر عزیزم  هر روز که بزرگتر میشی و شیطون تر و بامزه تر و من و بابایی و آبجی جون بیشتر عاشقت میشیم. عزیز دلم از شیطونیات بگم که عاشق آشپز خونه ای همش در کابینت و کشو و باز میکنی و وسایلشو میرزی بیرون تا میام بگیرمت منو نگاه میکنی و میگی دی ده که منظورت اینه که نگیرمت.تا در یخچال و  که باز میکنیم به سرعت نور خودتو میرسونی و همش میگی به به و نمیزاری در یخچال و ببندیم.عزیز دلم چند وقتیه که بدون کمک وایمیستی من و آبجی جون دستاتو میگیریم با هم تاتی میکنیم که خیلی دوست داری و همش ذوق میکنیکه فکر کنم همینجوری پیش بری تا یک ماهه دیگه کامل راه بیافتی.عاشق عکس هستی تا میبینی مخصوصا عکس خودتو همش میخوایی بوس کنی.آخه بوس کردن هم...
2 آبان 1397

نه ماهگیت مبارک گل من

سلام عزيز دل مامان نه ماهگیت مبارک اول بزار یکم از پیشرفتهات و شیطونیات بگم. دستت رو به ميز tv، تخت، مبل،لباس شويي و هر چي كه فكر كني ميگيري و بلند ميشي، چند وقته ياد گرفتي از ذوق زياد جيغ ميكشي، هر چيزي كه رو زمين باشه اول خوب بهش دقت ميكني و با دستات خوب بررسيش ميكني و بعد ميخورررررريش.هر جا كه ميرم پشت سرم مياي عاشق حمامي و هر کی میخواد براه حمام تا ببینی دنبالش گریه میکنی که باهاش بری. عاشق بازی کردن با آبجی گل و مهربونتی و همش دوست دای باهاش بازی کنی از جمله تاب بازی که خیلی دوست داری یکی دیگه از بازیها کلاغ پره که خیلی دوست داری و خودت همش پر و با مزه مبگی و وقتی به محمد حسین میرسه تند تند دست میزنی و میخن...
2 مهر 1397

محرم 97

پسر عزیزم امسال اولین محرمی هست که پیش مایی البته پارسال هم بودی ولی تو دل مامانی.امسال محرم هم همانند سالهای پیش به هیئیت محمود کریمی رفتیم که خیلی خوب بود با این که زود میرفتیم و شما کوچولو بودی اصلا اذیت نکردی گل پسر مامان فقط تنها جایی که خیلی اذیت میکردی هم خودتو و هم ما رو تو ماشین بود تا برسیم . اینجا تو حیات چیذر امامزاده علی اکبره تقریبا همیشه وسط مراسم خوابت میبرد عزیز دل مامان صاحب اسم روی لباست نگهدارت باشه. ...
31 شهريور 1397

همایش شیر خوارگان حسینی

هر تپش لالای عاشقانه ای میان خون و اخگر است                                                                       قلب تیر خورده ام گاهواره علی اصغر است   پسر گلم امسال نیز همانند سالهای گذشته اولین جمعه ماه محرم همایش شیر خوارگان برگزار شد که منو شما دوتایی رفتیم مصلی تهران و تو این مراسم شرکت کردیم که خیلی مراسم خوبی بود اینجا گل من 8 ماه و 20 روزته. ودر آخر هم اینطوری خوابت برد ...
23 شهريور 1397