محمد حسینمحمد حسین، تا این لحظه: 6 سال و 4 ماه و 6 روز سن داره

محمدحسین؛ داداش محدثه

نه ماهگیت مبارک گل من

سلام عزيز دل مامان نه ماهگیت مبارک اول بزار یکم از پیشرفتهات و شیطونیات بگم. دستت رو به ميز tv، تخت، مبل،لباس شويي و هر چي كه فكر كني ميگيري و بلند ميشي، چند وقته ياد گرفتي از ذوق زياد جيغ ميكشي، هر چيزي كه رو زمين باشه اول خوب بهش دقت ميكني و با دستات خوب بررسيش ميكني و بعد ميخورررررريش.هر جا كه ميرم پشت سرم مياي عاشق حمامي و هر کی میخواد براه حمام تا ببینی دنبالش گریه میکنی که باهاش بری. عاشق بازی کردن با آبجی گل و مهربونتی و همش دوست دای باهاش بازی کنی از جمله تاب بازی که خیلی دوست داری یکی دیگه از بازیها کلاغ پره که خیلی دوست داری و خودت همش پر و با مزه مبگی و وقتی به محمد حسین میرسه تند تند دست میزنی و میخن...
2 مهر 1397

محرم 97

پسر عزیزم امسال اولین محرمی هست که پیش مایی البته پارسال هم بودی ولی تو دل مامانی.امسال محرم هم همانند سالهای پیش به هیئیت محمود کریمی رفتیم که خیلی خوب بود با این که زود میرفتیم و شما کوچولو بودی اصلا اذیت نکردی گل پسر مامان فقط تنها جایی که خیلی اذیت میکردی هم خودتو و هم ما رو تو ماشین بود تا برسیم . اینجا تو حیات چیذر امامزاده علی اکبره تقریبا همیشه وسط مراسم خوابت میبرد عزیز دل مامان صاحب اسم روی لباست نگهدارت باشه. ...
31 شهريور 1397

همایش شیر خوارگان حسینی

هر تپش لالای عاشقانه ای میان خون و اخگر است                                                                       قلب تیر خورده ام گاهواره علی اصغر است   پسر گلم امسال نیز همانند سالهای گذشته اولین جمعه ماه محرم همایش شیر خوارگان برگزار شد که منو شما دوتایی رفتیم مصلی تهران و تو این مراسم شرکت کردیم که خیلی مراسم خوبی بود اینجا گل من 8 ماه و 20 روزته. ودر آخر هم اینطوری خوابت برد ...
23 شهريور 1397

جشن دندونی

عزیز دل مامان و بابا پسر گلم به خاطر اینکه ایام محرم نزدیک بود مجبور شدیم سریعتر جشن دندونیت و برگزار کنیم یعنی چهارشنبه که متوجه شدیم یکشنبه جشن گرفتیم چون فرداشبش میشد شب اول محرم.برای جشن هم میخواستیم شام تو رستوران بخوریم و کیک و میوه رو بیایم خونه که مامان مرضی زنگ زد و گفت که باید بیایید خونه ما جشن و بگیرید همه چی با من فقط شما کیک و تزیئنات با شما خلاصه من و بابایی هم قبول کردیم و از شب قبلش رفتیم خونه مامان مرضی و کارارو ردیف کردیم.دست مامان مرضی هم درد نکنه که خیلی زحمت کشیده بود.مهمونهامون هم که باباحاجی و مامانجون دایی مهدی اینا و عموها و عمه جونی و مامان منیژ بودن. اینم از عکسا... عکس شما ...
20 شهريور 1397

رویش اولین مرواریت مبارک عشق مامان

سلام سلام صدتا سلام         من اومدم با دندونام        میخوام نشونتون بدم          صاحب مروارید شدم                  یواش یواش و بیصدا              شدم جزو کباب خورا سلام پسر یکی یه دونه ی خودم بلاخره بعد از کلی عذاب کشیدن و اذیت شدن صاحب مروارید شدی مبارکت باشه عزیزدلم. درست ۸ ماه و ۱۲ روزت بود که داشتم شیر بهت میدادم که متوجه دندون خوشگلت شدم که اتفاقا دایی اینا و مامانجون خونه ما بودن و بعد از این...
15 شهريور 1397

سفرنامه شمال۲

پسر گلم محمد حسین جانم یه شب خونه مامانجون نشسته بودیم که یهو بابا جون و دایی تصمیم گرفتن یه سفر دو روزه بریم شمال که همگی موافق بودیم فرداش  وسیله برداشتیم پنج شنبه ۸ شهریور صبح زود راه افتادیم و تا شنبه صبح برگشتیم خیلی خیلی خوب بود و کلی خوش گذشت.تو این سفر هم مثل سفرهای قبل اصلا اذیت نکردی گل پسرم.اینم چند تا عکساز این سفرمون... اینجا تو راه رفتنه که اصلا ماشین ودوست نداری و اگه خواب نباشی همش بهونه میگیری هی میری جلو و میایی عقب تا برسیم. اینم عکس شما با آجی جون کنار دریا کلب آب بازی کردی اینم چند تا عکس از فضای ویلا اینجا هم لب دریا برات سرلاک درست کردم ...
12 شهريور 1397

ماه هشتم زندگی شما و زیارت امام هشتم؛

پسرک دلبند خانواده ما؛ سلام؛ یا امام هشتم: آوردم کودک هشت ماهه ام را به زیارت و پابوسی شما، آشنایش کردم با محبت شما، آداب زیارت را با ادب جلوی چشمانش انجام دادیم و البته از جانب "محمدحسین" هم نیت کردیم. ما وظیفه خود را انجام دادیم و از شما امام مهربانیها یه درخواست داریم: محمدحسین ما را همیشه کنار سفره خودت نگهدار و همیشه نگهدار او و خواهرش باش...  یک سفر با طعم شیرین زیارت. در هشت ماهگی شما سفری داشتیم به دیار امام هشتم شیعیان، امام رضا (علیه السلام). همراه بابا حاجی و مامانجون روز 97/5/24 ساعت 16:45 با قطار راه افتادیم.و 30 مرداد یرگشتیم.خیلی سفر خوبی بود و شما گل پسر مامان اصلا اذیت نکردی. اینجا تو راه ...
31 مرداد 1397

دشت بهشت

عزیز دل مامان پسرک شیطون و بلای خودم این هفته بابا محمود یه ویلای شیک تو کرج به اسم دشت بهشت رزرو کرد که آخر هفته بریم و خوش بگذرونیم که به اتفاق دایی مهدی اینا و یکی از همکاراش و همکار بابا محمود شدیم چهار تا خانواده رفتیم که خیلی خوب بود و خوش گذشت و شما گل پسر من اولین بارت بود که اینجا میومدی البته پارسال هم رفته بودیم تولد آبجی جون و گرفتیم منتهی اون موقع تو دل مامان بودی.پسرک من عاشقتم مامان اصلا اذیت نکردی. اینم چند تا عکس از دشت بهشت اینم یه عکس دسته جمعی با بچه ها ...
20 مرداد 1397

قم وجمکران

پسر نازنینم محمد حسین جان در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۹۷ من و بابا و آبجی و شما به اتفاق بابا حاجی و مامانجون به شهر قم رفتیم که شما اولین بارت بود.بابا محمود یه جای خوب هم رزرو کرد و یه شب تو قم موندیم همون شب جمکران هم رفتیم زیارت کردیم خیلی خوب بود و خوش گذشت. زیارتت قبول گل پسرم اینجا داخل حرمه حضرت معصومه س  عکس شما با آبجی جون و اما جمکران ...
13 مرداد 1397